دو نوع نگاه عمده به زندگی ائمه(ع) وجود دارد. یک نوع که رایج نیز هست، زاویه نگاه فردی است و دیگری نگاه اجتماعی-سیاسی که نمونه آن را در کتاب انسان ۲۵۰ ساله رهبر معظم انقلاب یا سیره ائمه اطهار(ع) استاد مطهری میتوانیم ببینیم. نگاه دوم به نحوی که به انقلاب اسلامی نگاه میشود نیز مرتبط است. به تعبیری شما نمیتوانید به تاریخ اسلام، فردی نگاه کنید و به انقلاب اسلامی به صورت جمعی؛ چرا که اینها با یکدیگر سنخیت دارند. با این نگاه دیگر شما نمیتوانید بگویید ما میخواهیم فقط به سیره فردی و اخلاقی ائمه(ع) نگاه کنیم و بعد ادعا کنید آنها را الگویی برای مسائل اجتماعی-سیاسی میکنید.
تمدن یک کلان روایت و نخ تسبیح خرده روایتهاست
اگر بخواهیم از نگاه اجتماعی-سیاسی کمی فراتر برویم و به صورت کلانروایت نگاه کنیم، باید از تمدن حرف بزنیم. به نظر من نمیتوان به یکباره از نگاه فردی به نگاه تمدنی رسید و باید پیش از آن کمی روی نگاه اجتماعی –سیاسی بحث شود. چرا که تمدن علاوه بر اینکه کلانروایت است، اجزا دارد که این اجزا نمونههایی چون روایت سیاسی، روایت اجتماعی، روایت اقتصادی، روایت اخلاقی و امثالهم را دربرمی گیرد و آن چیزی که همچون نخ تسبیح این خردهروایتها را به همدیگر وصل و به صورت کلانروایت میکند و معنا میدهد، تمدن است.
هر فرهنگی ظرفیت تمدنسازی را ندارد
من تعبیر شهید مطهری را بیشتر میپسندم که تمدن، جلوه مادی فرهنگ و فرهنگ جلوه معنوی تمدن است و به عبارتی اینها دو روی یک سکه هستند. با افزودن یک تبصره به دیدگاه شهید مطهری میتوان گفت ابتدای راه، فرهنگ است و این فرهنگ وقتی بالنده شود و عمق پیدا کند بدل به تمدن میشود. حال سؤال میشود آیا هر فرهنگی تمدن دارد؟ خیر، چرا که هر فرهنگی ظرفیت تمدنسازی ندارد. با این تفسیر اگر بخواهیم بگوییم اهل بیت(ع) تنها فرهنگ داشتهاند، جفا کردهایم چرا که فرهنگ علوی، میوهاش تمدن رضوی است. تمدن رضوی، ادامه همان مدینهالنبی و فرهنگ علوی است که پس از ۱۵۰ سال به بار نشسته است و در نخستین مرحله میوه داده است.
همه تاریخ بشر، تاریخ غرب نیست
نکتهای که باید در حوزه مطالعه تمدن مدنظر داشته باشیم این است همه تاریخ بشر، تاریخ غرب نیست. تاریخ غرب، نه همه بلکه بخشی از تاریخ فرهنگ و دانش بشر است. غربیها وقتی میخواهند از تمدن اسلامی بحث کنند، نقشی که تمدن اسلامی در انتقال دانش یونانی و باستان به تمدن پس از قرون وسطا به غرب داشته را مورد توجه قرار میدهند، گویی مسلمانان تنها وظیفه انتقال و ترجمه داشتهاند. در اینکه متفکری از مسلمانان بهگونهای که غربیها روی بحث تمدن متمرکز شدهاند، نداشتهایم بحثی نیست اما کسانی که به فلسفه تاریخ و به نحوی به تحولات جامعه توجه داشتهاند زیاد داریم؛ ابن خلدون، خواجه نصیر یا ابن مسکویه از این دسته هستند.
جمع شدن نیازهای اولیه و ثانویه در تمدن
اینکه ما تمدن داریم حرف درستی است ولی این نکته نیز پذیرفته است که شاید مطالعات آن مطابق واقعیت نیست. مثلاً موزه آستان قدس رضوی نشانهای از همین تمدن است چرا که یکی از ویژگیهای تمدن بحث هنر است و به هر چه در این مجموعه نگاه کنید، هنر است.
بشر وقتی به هنر میرسد یعنی از سطح نیازهای اولیه عبور کرده و به تمدن رسیده است، چرا که تمدن جمع شدن نیازهای اولیه و ثانویه با همدیگر است.
ما میتوانیم بحثهای تمدن را چند شاخه کنیم: تمدن مسلمانها -که حداقلی است-، تمدن اسلامی، تمدن نوین اسلامی- که مربوط به آینده است-، تمدن رضوی و تمدن مهدوی. به نظرم مهمترین نهالی که در زمان حضرت رضا(ع) کاشته شد این بود که نشان دادند همانطور که امام حسین(ع) در نهضت غیر از یزید است و امام علی (ع) در نظام سیاسی غیر از معاویه است، امام رضا (ع) نیز در جامعه اسلامی غیر از خلفای عباسی ظاهراً شهرنشین و متمدن است.
۳ ویژگی تمدن رضوی؛ عقلانیت، اعتدال و معنویت
در زمینه خصیصههای تمدن رضوی میتوان از سه ویژگی نام برد که در تعالیم خود حضرت نیز وجود دارد. یکی از آنها عقلانیت است، دیگری اعتدال و عدالت و سومی نیز معنویت است. هر سه اینها در یک ترکیب متناسب در وجود انسان کامل وجود دارد. انسان کامل نیز غیر از فیلسوف یا سیاستمدار یا دانشمند بوده و بزرگتر از آنهاست. به عبارتی همه آنها به اضافه دیگر چیزهاست و به تعبیری امام، انسانی نیمه زمینی، نیمه آسمانی است. فیلسوف اینطور نیست و میبینید دانشمندان غربی یا فیلسوفان غربی به یک قدسیتزدایی از عالم مبادرت کردهاند در حالی که ما با تمدن اسلامی تازه میخواهیم قدسیت را به عالم برگردانیم.
این در خود زیارت نیز دیده میشود یعنی وقتی زائر حتی در همان جنبه معنوی به امام وصول میشود، با امام صحبت میکند و میگوید حرف مرا میشنوید و جواب سلام مرا میدهید. بنابراین این ارتباط یک ارتباط گذشته نیست بلکه الان موجود است و این شخص با امامش حرف میزند و فضائل را ذکر میکند و میخواهد آنها را داشته باشد. همانطور که گفتیم این صرفاً نمیتواند در یک بعد اخلاقی و فردی تحدید شود.
بنیادگرایی با تفکر شیعه نسبتی ندارد
این عقلانیت، اعتدال و معنویت، تمدن و تفسیر ما از اسلام را از دو گروه جدا میکند. یکی گروه سلفیهاست که مدعیاند حائز نوعی از اسلام هستند، در حالی که اسلام آنها نه تنها عقلانیت ندارد بلکه سرشار از خشونت و عاری از معنویت است. حقیقتاً ما همانقدر که از سکولاریسم فاصله داریم از این نوع اسلام و این نوع برداشت
نظر شما